جدول جو
جدول جو

معنی تر دم - جستجوی لغت در جدول جو

تر دم
دسته ی تبر، قسمت انتهایی دسته ی تبر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبوتر دم
تصویر کبوتر دم
لب بر لب معشوق گذاشتن و بوسۀ طولانی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
وژنگ دادن جامه. (تاج المصادر بیهقی). درپی کردن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وصله کردن جامه را. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، به فژنگ شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی). کهنه و به پاره آمدن جامه. لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مهربانی نمودن و مایل گشتن مادر بر فرزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تعطف ناقه به بچۀ خود. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، پس روی کسی کردن و از پس وی درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اطلاع یافتن بر چیزی که در آن بود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تردم فلان را،دنبال کردن و آگاه شدن بر چیزی که در آن است. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، دور و دراز کشیدن خصومت و پیکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طولانی شدن خصومت. (از المنجد). بدرازا کشیدن وطولانی شدن دشمنی. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از در دم
تصویر در دم
بی درنگ هماندم در زمان فورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردم
تصویر تردم
پینگی پنبه برداشتن (پینه وصله)، پارگی جامه، درازیدن پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبوتر دم
تصویر کبوتر دم
بوسه باصدا و طبق دلخواه: (در بزم وصال دوش دل محرم بود خاطر چو نهال آرزو خرم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در دم
تصویر در دم
((دَ دَ))
بی درنگ، همان دم، در زمان، فوراً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در دم
تصویر در دم
فی الفور
فرهنگ واژه فارسی سره
پرپشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام پرنده ای است فیل گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
مقیاس طول به اندازه ی دسته ی تبر
فرهنگ گویش مازندرانی
شاداب و سرحال
فرهنگ گویش مازندرانی
شخص دماغ بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی